جدایی

ساخت وبلاگ
سالهاست خودمو ب دست فراموشی داده بودم وقتی از انچه که فرار میکردم بقیه رو با داشتنش خوشحال میدیدم بازهم دلتنگ خودم شدم در جستجوی خودم هستم در وجودت که خودم را درتو گم کرده بودم بی زحمت اگر میشود نشانه ی از من ب من بدهیددوست دارم دوباره جوانی کنم بخندم و گریه کنم بغضم کنممیخواهم دوباره روحم زنده شود خواهشاااااا ادرس منو به من بده.... + نوشته شده در سه شنبه شانزدهم آبان ۱۴۰۲ ساعت 15:5 توسط mohamadkarimi  |  جدایی...
ما را در سایت جدایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohamadkarimi72 بازدید : 12 تاريخ : جمعه 3 آذر 1402 ساعت: 7:49

خسته شدم از بس گفتیم نشد خواستیم نرسیدیمدوست داشتیم و نداشتنمون پاش موندیم گذاشتو رفت خسته ام از هر چیزی که دلمون خواستولی فقط ی حسرت ب دل ماندیمگفتیم خواسته هامون رو کمتر کنیم شاید چیزی بهمون ب ماسه هر چقدررر کمتر خواستیم اون خواسته بزرگتر شد و رسیدن بهش محال تر چه دنیایی مسخره ی ارزو هامون مردروحمون اسیر شد چشمون ب در خشک شد دلمون خون دیگه کجایی این زندگی زیباست هر روز زشتتر و وحشتناک تر داره میشه منم قلبم ضعیفه از این همه ترس سکته میکنم اخر ...ولی زندگی نمیکنم.... جدایی...
ما را در سایت جدایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohamadkarimi72 بازدید : 13 تاريخ : جمعه 3 آذر 1402 ساعت: 7:49